اینکانوس، نامش در جنوب بود در زبانی و معنی‌ای ناشناس. تارخون، نامش در میان دورفها به معنی مرد چوبدستی یا مرد خاکستری. سوار سفید، نامش هنگامی که بر اسب بزرگش شدوفکس می‌نشست.

اگر مرا بر پشت خود سوار کنی و به آن طرف ببری ، یک عمر خانه زاد تو خواهم بود. قورباغه گفت : من حرفی ندارم ، اما اگر تو را کول کردم و در میان آب ناگهان تو هوس کنی و مرا نیش بزنی ، آن وقت چه کنم؟!

ترجمه و معنی انگلیسی کلمه و یا عبارت یا اصطلاح فارسی "سوار کردن" عبارت است از mount, pickup, assemble, pick, take in, help to ride.. عبارت های فارسی دیگر که معادل یا مشابه عبارت فارسی "سوار کردن" هستند و یا کلمات این عبارت را دارند نیز در ذیل ...

سوار. [ س ِ ] (ع اِ) یاره و آن زیوری است که به هندی کنگن گویند. ج ، اَسوِرَه . جج ، اساوره . (آنندراج ) (مهذب الاسماء).

تقدیم به دوست عزیزم دکتر ژاله آموزگار واژۀ سوار که صورت دیگری از واژۀ فارسی میانۀ آسوار است و در اصل معنای "سوار بر اسب" می­داده است، در فارسی امروزی برای نامیدن استفاده­کننده از همه­گونه وسایل نقلیه به کار می­رود.

طلسم (به عربی: طلسم و یونانی: τέλεσμα) یک باور خرافی است که می‌تواند هر شیء یا نگاره‌ای متشکل از واژگان، شمارگان، اشکال و جداول دارای قدرت مذهبی یا جادویی باشد که هدف آن محافظت، التیام یا حتی آسیب رساندن به افرادی است که ...

شَتر. (در لغت به معنی عیب) اصطلاحی در عروض، از زحاف های مرکب عروضی. جمع زحاف های قبض و خَرم است؛ چنان که از مفاعیلن «م» و «ی» بیفتد و فاعلن بماند. ر کنی که تحت زحاف شتر قرار گیرد، اَشْتر گویند ...

سوار. [ س َ ] (ص ، اِ) در قدیم «سوار» ۞ [ رجوع شود به اسواره ، اسوبار ]، کردی «سوار» ۞ ، افغانی «اسپر، اسور» ۞ ، بلوچی «سوار» ۞ (اشتقاق اللغة ص 749 ، کلمه ٔ فارسی «سوآر، اسوار» ۞ )، پهلوی «اسبار» ۞ ...

پیاده به از چون تو پانصد سوار. بدین روز و این گردش کارزار. کشانی بدو گفت با تو سلیح. نبینم همی جز فسوس و مزیح. بدو گفت رستم که تیر و کمان. ببین تا هم اکنون سراری زمان. چو نازش باسپ گرانمایه دید ...

چو گل سـوار شـود بر هـوا سلیمان وار ... دور یعنی تسلسل و مدار ، به این معنی که این دور و تسلسل برای همه انسانها است که در چمن بوده اند و سپس با هبوط پای به عالم ماده میگذارند و اینگونه نیست که فقط ...

مثنوی. منبع اولیه: ویکی‌درج. مرورگر شما از پخش صدای HTML 5 پشتیبانی نمی‌کند. بخش ۱۰ به خوانش فرشید ربانی. اینجا. منبع کاغذی گنجور. برای حاشیه‌گذاری باید در گنجور کنید و با نام کاربری خود از طریق ...

بخش ۱۰. چو برداشت پرده ز پیش آفتاب. سپیده برآمد به پالود خواب. دو بیهوده را دل بدان کار گرم. که دیده بشویند هر دو ز شرم. برفتند هر دو گرازان ز جای. نهادند سر سوی پرده‌سرای. چو از خیمه ایرج به ره ...

ریشه واژه. در نقشه‌های قدیمی از این ناحیه با نام پیل‌سوار یاد شده است که به معنی سوار بر فیل یا سواران بزرگ است و اشاره به سپاهیان ساسانی دارد. مشاهیر بیله‌سوار. پروفسور آزاد ابیشف-عضو آکادمی علوم نیویورک

غزل شمارهٔ ۵۱۲. کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی. نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی. مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد. که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی. چو در حضور تو ایمان و کفر راه ...

اگر به دنبال اسم پسرانه جدید و امروزی ترکی هستید ما در این مطلب لیست کاملی از اسم پسر ترکی را به همراه معنی آنها برای شما گرداوری کرده ایم. اسامی پسرانه ترکی زیبا و پرطرفدار هستند.

بخش ۷. چو آگاه شد دختر گژدهم. که سالار آن انجمن گشت کم. زنی بود برسان گردی سوار. همیشه به جنگ اندرون نامدار. کجا نام او بود گردآفرید. زمانه ز مادر چنین ناورید. چنان ننگش آمد ز کار هجیر. که شد لاله ...

لغت‌نامه دهخدا. سوار. [ س َوْ وا ] (اِخ ) ابن حمدون قیسی مجاری مردی جنگی و آشنا به ادب بود. بسال 276 هَ . ق . در اندلس در ناحیت راجله قیام کرد و گروهی در خاندانهای عرب بگرد او فراهم شدند تا با مردم ...

سوار. [س َ] (ص، اِ) در قدیم «سوار» [رجوع شود به اسواره، اسوبار]، کردی «سوار»، افغانی «اسپر، اسور»، بلوچی «سوار» (اشتقاق اللغه ص 749، کلمه ٔ فارسی «سوآر، اسوار»)، پهلوی «اسبار» مأخوذ از پارسی ...

واژه: سوار. نقش دستوری: اسم. آواشناسی: savAr. الگوی تکیه: WS. شمارگان هجا: ۲. بیشتر بدانید. فرودینی را بخوانید. فرور را بخوانید. فروردجان را بخوانید.

معنی سواره، خبر از حال پیاده ندارد. ۱- انسان ثروتمند هیچ گاه از حال فقیر و بینوا خبری ندارد. ۲- یعنی کسی که وضع زندگی خوبی دارد و در خوشی و شادکامی به سر میبرد از حال آدمهای تهیدست بی خبر است.

سوار= س وار = ( س /ش/ز ) وار ( وار / بار ) => وار = از بالا به پایین که در واران یا باران یا بارش و . . . آمده و به کسی که بالانشین بوده و از بالا می نشسته زواره یا سواره میگویند

شانتاژ (chantage) ریشه آن فعل chanter به معنی آواز خواندن است شوالیه (chevalier) به معنی اسب سوار و Cheval به معنی اسب است شوسه (chaussée) به معنی جاده و سواره رو است و chaussure به معنی کفش است. شوفاژ (chauffage) شوفر (Chauffeur)

به نظر من کلمه یride به معنی سوار شدن می شودمانند :I want to ride my car ... به معنی تابلو دعوت به سواری مشترک بین دو شهر است که در ایالت های امریکا مرسوم است برای کسانی که رانندگی طولانی برایشان سخت است یا ...

به معنی جستجو جو در اینترنت هست. و در مکانهایی مثل دریا به آب خیز یا کناره دریا یا ساحل مفهوم میدهد. Surf دو تا معنی داره اول اینکه موج سواری دوم هم سرچ توی اینترنت یا surf in a internet

1 - کسی که بر روی اسب و مانند آن نشیند و از جایی به جایی رود. 2 - مسلط ، چیره . معنی سوار - فرهنگ فارسی معین لام تا کام

〈 سوار شدن: (مصدر لازم) بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن؛ برنشستن. 〈 سوار کردن: (مصدر متعدی) ۱. کسی را بر مرکب نشاندن، بر‌نشاندن. ۲. جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری.

معنی واژه سوار در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی

خانه دوست كجاست؟. در فلق بود كه پرسيد سوار. آسمان مكثي كرد. رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت. به تاريكي شن ها بخشيد و به انگشت. نشان داد سپيداري و گفت. نرسيده به درخت. كوچه باغي است كه از خواب خدا ...

معنی: کلنگ، خلال، مضراب، زخمه، هر نوع الت نوک تیز، جیب بری کردن، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، نوک زدن به، ناخنک زدن، دزدیدن، چیدن، سوار کردن، کندن، برگزیدن، فرو بردن، باز کردن

بیله‌سُوار شهری که دارای دشت‌های سبز بهاری و مزارع حاصلخیز و طبیعتی مثال زدنی، دروازه ورود به جمهوری آذربایجان و قفقاز، در بخش مرکزی شهرستان بیله‌سوار در شمال استان اردبیل واقع شده‌است. بیله‌سوار دارای آب و هوای ...

با پشتیبانی ما تماس بگیرید

خط پشتیبانی 24/7 :

پست الکترونیک: [email protected]

مکان ما

شماره 1688، جادهجاده شرقی گائوک، منطقه جدید پودونگ، شانگهای، چین.

ایمیل ما

E-mail: [email protected]