رویا در شاهنامه ابزار شناخت شهودی و دریچه ای به عالم غیب است. اکثر رویدادهای مهم، پیش از وقوع در خواب به پهلوانان و پادشاهان الهام شده است. فردوسی به تعبیر خواب معتقد بوده و معبران در شاهنامه ...

مصادیق خرد کردن معاملات و بردن به نصاب پائین تر چیست؟. بر اساس تبصره 3 ماده 3 قانون برگزاری مناقصات، نصاب های معاملاتی نباید با تفکیک اقلامی که بطور متعارف یک مجموعه واحد تلقی می شوند خرد شده و ...

معنی خرد شدن . [ خ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن . ... ، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، کم شدن، تخفیف دادن، خرد کردن، کاستن، رفع نمودن، کم کردن، تقلیل یافتن، ضعیف کردن، رفته رفته ...

معنی کلمات و حکایت پیرایه خرد فارسی دهم را در انتشارات پدربزرگ دانا بخوانید. ... با این حال شخص دانا هیچوقت از سود دانش ناامید نمی‌شود و در بی اثر کردن حیله دشمن درنگ نمی‌کند.

انواع ضرب المثل با حرف ت: مفهوم و معنی ضرب المثل فارسی و ایرانی مانند تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها، تخم دو زرده کردن، تا تنور گرمه نون و بچسبون، ترس برادر مرگ است، تر و خشک با هم سوختن و ... که با حرف ت شروع می‌ شوند.

1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . معنی خرد کردن - فرهنگ فارسی معین لام تا کام

( صفت ) ۱ - کوچک کم جثه . ۲ - اندک سال کودک . جمع : خردان . ۳ - باریک دقیق . یا خرد و خاکشیر کردن. خرد کردن . یا خرد و خمیر شدن . ۱ - له شدن کوفته شدن . ۲ - بسیار خسته شدن . لقب سعد بن زید منات است

ترجمه "grind" به فارسی. ساییدن, خرد کردن, خاییدن بهترین ترجمه های "grind" به فارسی هستند. نمونه ترجمه شده: All that grinding and stirring, eh? ↔ همه اون خرد کردن ها به هم زدنها, هان ؟. A specific degree of pulverization of coffee beans.

معنی‌های پیشنهادی کاربران. پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است. پوشیده از برف. پول. پول از رواج افتاده. پول امانی. پول انباشته. پول بدون پشتوانه. پول پرست.

خرد کردن در فرهنگ معین 1. از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن. [خوانش: (خُ. کَ دَ) (مص م. توضیح بیشتر ... لغت نامه دهخدا. خرد کردن در لغت نامه دهخدا. خرد کردن. خرد کردن در لغت نامه دهخدا 1.

معنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

خرده کردن. [ خ ُ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقطعات ریز تبدیل کردن. - خرده کردن پول ؛ پولی را به واحدهای کوچک تبدیل کردن. پول خرد کردن.

در راستای معنی سوم(بَر) به مصرع شعر حافظ شیرازی اشاره میکنم : قرآن ز بر بخوانم با چارده روایت ... آیا فردوسی می‌فرماید چون شنونده‌ای نیست به جای صحبت کردن از خرد، درباره‌ی آفرینش باید صحبت کرد؟

دانشنامه اسلامی. [ویکی الکتاب] معنی خُوَارٌ: صدا و آواز گوساله. معنی لَا تَقْهَرْ: خوار و تحقیر مکن (کلمه قهر به معنای غلبه کردن بر کسی است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ...

را به واژه‌نامهٔ آزادیا برندواژهاضافه کنید. خرد کردن. فرهنگ فارسی معین. (خُ. کَ دَ) (مص م .) 1 - از هم پاشیدن ، ریزریز کردن . 2 - کشتن ، نابود کردن . جست‌وجوی خرد کردندر واژه‌نامه‌های دیگرنگارش ...

معنی: خرحمالی، کار یکنواخت، عمل خرد کردن یا اسیاب کردن، سخت کار کردن، اسیاب کردن، تیز کردن، اسیاب شدن، خرد کردن، ساییدن، اذیت کردن، کوبیدن، سابیدن

فرایند شکستن و خرد کردن و آسیا کردن مواد معدنی صنعتی. خردایش در صنایع مختلف کاربرد دارد. ۲۲ فرهنگ

خرد. معنی 1 - کوچک . 2 - کم سال ، کودک . مترادف درك، آگاهي، ادراك، بينش، دانايي، حكمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقيبت، هوش. متضاد كبير، بالغ، بزرگ سالم، نشكسته بزرگ، حجيم، عظيم. انگلیسی wisdom ...

خرد (دانایی) خِرَد ، داشتن دانش ، شعور ، فهم ، تجربه و بصیرت ، اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار بستن آنهاست. در بسیاری از دینها و فرهنگها بر اهمیت خرد تکیه شده‌است و از فضایل به‌شمار ...

محدود ساختن، منحصر کردن، منحصرکردن به، تحت کنترل دراوردن، ممانعت کردن، فرو نشاندن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن، باریک شدن، باریک کردن، خرد ساختن، خرد شدن، خرد کردن، بستری کردن ...

لغت‌نامه دهخدا. خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه . این عمل آن است که دانه ...

به عبارت دیگر خرد شدن اعصاب در زبان فارسی می تواند به معنا و مفهوم عصبانیت بی نهایت باشد و اگر کسی اعصابش خرد باشد به این معنی است که آن شخص آنقدر عصبانی شده که حال و حوصله انجام هیچ کاری را ...

کنون ای خردمند وصف خرد بدین جایگه گفتن اندرخورد ای انسان دانا! هم اکنون در این جایگاه، سزاوار است که توصیف خرد گفته شود. کنون تا چه داری بیار از خرد که شعر فردوسی در ستایش خرد + معنی شعر

لغت‌نامه دهخدا. خوار. [ خوا / خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خرد. مر او را بنادان نباید شمرد.

خرد بیخ او بود و دانش تنه بدو اندرون راستی را بنه . ؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خرد شاه را بهترین افسر است هش و دانشش نیکتر لشکر است . اسدی . خرد عاجز است از تو زیرا که جهل

سده نام آن جشن فرخنده کرد. ز هوشنگ ماند این سده یادگار. بسی باد چون او دگر شهریار. کز آباد کردن جهان شاد کرد. جهانی به نیکی از او یاد کرد. بخش ۳: چو بشناخت آهنگری پیشه کرد ». « بخش ۱: جهاندار هوشنگ ...

1- ريزريز كردن، شكستن، له كردن 2- درهمشكستن، نابود كردن 3- تبديل كردن

معنی خرده در فرهنگ معین. خرده(خُ دِ) (اِ.) ریزه ، خرد. پول ، طلا، دارایی . (ص .) شکسته ، مغلوب . خطا، اشتباه . شرارة آتش . ، یک ~عا.) اندکی ، کمی . معنی خرده در فرهنگ عمید. ۱. ریزۀ هر چیز. ۲. مقدار کم و اندک ...

خرد کردن، قطعه قطعه کردن، هدر کردن. annihilate (فعل) خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن. extenuate (فعل) تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، کم کردن، رقیق کردن ...

با پشتیبانی ما تماس بگیرید

خط پشتیبانی 24/7 :

پست الکترونیک: [email protected]

مکان ما

شماره 1688، جادهجاده شرقی گائوک، منطقه جدید پودونگ، شانگهای، چین.

ایمیل ما

E-mail: [email protected]